ايده سناريو کوتاه: فصل گرگها: برای شخصيتهای تازه کار (1 تا 3) زمستان بسيار سرد در منطقه ای دور افتاده. دهکده ای که مدتي است مورد حمله گرگها قرار ميگيرد. از قرار معلوم اين منطقه تا مدتي پيش حتي گرگ هم نداشته (يا خيلي کم و بي درد سر). ولي مدتي است که گرگها بي رحمانه حمله مي کنند و حتي شکارچيان با اينکه بسياری از آنها را کشته اند باز هم تعدادشان کم نمي شود. بعضي ها مي گويند که ديده اند بعضي از گرگها حتي با زخمهای باز از ضربات شمشير باز هم به حمله خود ادامه مي دهند. چند روزی است دو شکارچي دهکده نيز ناپديد شده اند... معبد در مرداب: برای شخصيتهای محدوده 3 تا 5 معبدی قديمي که در زمانهای گذشته خدای طبيعت در آن پرستش مي شده دوباره به راه افتاده. دهکده های اطراف مورد بازديد کشيشي قرار گرفته اند که خود را اسقف اين معبد معرفي نموده و خبر خشم اين خدا را در بي اعتنايي مردمان به طبيعت نويد داده. معجزه ها و قدرت اين اسقف همه مردمان را ترسانده و از اين رو هر هفته يکي از دهکده ها مامور بردن هدايايي برای اين معبد است و هر ماه نيز يک دختر جوان به همراه هدايا برای قرباني به آنجا برده مي شود. پيرهای دهکده مي گويند که در مراسم گذشته اين خدا قرباني وجود نداشته! ولي خشم او از بي اعتنايي مريدانش مي تواند دليل قانع کننده ای باشد. Labels: Scenario |