:: IRAN - Pen and Paper Roleplaying Games ::

Quote of the Week
- Village people: "A witch! Burn her!"
- PC: "I'm not a witch, I'm a cleric, blessed by the gods!"
- Village people: "Burn the blasphemous witch!"
Alireza
Nick Name: Emrause the Dark
Age: 36
Race: Half Elf (Drow)
Class: Ranger
Attribute: Game Master
Experience: 22 years
Title: GOD!
Games: AD&D, Stormbringer, Star Wars, Cyberpunk, Call of Cthulhu, Shadowrun, COPS, RIFTS, BaSIC, Bubblegum Crisis, MEGA2 and...
Contact: emrause@gmail.com
Alvand
Nick Name: Ragnarok
Age: 20
Race: Half Elf
Class: Warrior/Thief
Attribute: Game Master
Experience: 2 years
Title: Agonist
Games: AD&D, Cyberpunk, M&M, Shadowrun, Call of Cthulhu
Contact: legendux@gmail.com
Farbod
Nick Name: Aidan
Age: 20
Race: Human
Class: Mage
Attribute: Player
Experience: unknown
Title: un-expectable
Games: AD&D
Contact: farbod.ww@gmail.com
Braggen Brickler
Ranger: Level 12
Race: Half-Elf Green
Age: 57 / Alignment: C.G.
> Strength: 16
> Intelligence: 12
> Wisdom: 14
> Dexterity: 18
> Constitution: 15
> Charisma: 16
- H.P.: 71 / A.C.: -2 / THAC0: 9
Armor:
> Elven Chainmail +3
Weapon:
> Sunblade (Bastard Sword)
- +3/+5 vs undead
- Ego: 16 Int: 12
- Sword Alignment: Chaotic Good
- Sunray 1/day
- Turn Undead (Ranger Level)
- Flame (Dmg: +1)
> Wind Force (Long Bow)
- +3/+3 Knock Target Back
Equipment:
> Elven Cloak
> Elven Boots
> Ring of Regeneration 1pt/Tour
Emrause the Dark
Fighter/Thief/Mage: 15/17/12
Race: Half-Elf Drow
Age: 89 / Alignment: C.N.
> Strength: 12
> Intelligence: 16
> Wisdom: 13
> Dexterity: 17
> Constitution: 15
> Charisma: 18
- H.P.: 53 / A.C.: -1 / THAC0: 6
Armor:
> Bracelet of Defense: A.C.: 2
Weapon:
> Crystal Sword (Bastard Sword)
- +3/+3 Sharpness
- Ego: 12 Int: 12
- Sword Alignment: Chaotic Neutral
- Flame (Dmg: +1)
- Dancing Sword
> Fire Rain (Long Bow)
- +3/+3 Fire Arrows
Equipment:
> Cloak of Displacement
> Gem of mass charming
> Ring of Teleportation
> Glasses of True Vision
> Robe of Archmage
Other things
Lorem ipsum dolor sit amet, consectetuer adipiscing elit. Duis ligula lorem, consequat eget, tristique nec, auctor quis, purus. Vivamus ut sem. Fusce aliquam nunc vitae purus.
Thursday, October 1, 2009
Gossip from Orcs - The Dungeon

The Dungeon
نمی دونم تا حالا اسم The Dungeon رو شنيدين يا نه! برای همه Monster ها اين مکان يک بهشت است! جايی که همه در صلح و صفا زندگی می کنند و از دست ماجراجوهای احمق در امان هستند. خيلی وقته که خيلی از ما ها فکر رفتن به اونجا رو می کنيم.. ولی از اينکه ديگه گوشت آدميزاد ممکنه به ندرت گيرمون بياد ناراحتيم. چند وقت پِش يه نامه از ِکی از دوستان قديمی گرفتم که رفته بوده انوجا و الان مستقر شده... ميگه که خيلی خوبه و دوستان بسياری پيدا کرده که ِکی از آنها يه اژدهای پيره! ميگه که هر شب براشون از ماجراهاش و گنجينه هاش صحبت می کنه... آخرش هم در يک نبرد چون يکی از چشماش کور شده تصمِم گرفته بياد اينجا... در حال حاضر دفتردار اينجاست و به خاطر سن زيادش خيلی بهش احترام ميذارن... ميگه که جزء اولين کسايی بوده که اينجا اومده و تقريبا همه رو به اسم می شناسه... ميگه که صاحب Dungeon يه نگهبان خصوصی داره که هيچ کس جرات نداره حتی اسمش رو بياره چون ميگن که اگر اسمش رو بياری ظاهر ميشه و اگر اربابش نباشه طرف رو جا در جا ترتيبش رو ميده...
فقط گولوک بزرگ می دونه جريان چيه! خيلی از آدمها رو شنيديم که برای فتح Dungeon رفتن... ولی هيچکدومشون بر نگشتن بغير از زاک پير... اونم فکر کنم به خاطر اين بوده که نصفه هم نژاد ما بوده.. به هر حال تاوونم حاظر نشده يک کلمه در مورد اونجا حرف بزنه! البته ياد آور ميشم که زبونشو اونجا بريدن!

تا بعد

Labels:

posted by Alireza @ 20:24   1 comments

Gossip from Orcs! - Sword of Destiny
شمشير سرنوشت
در داستانها مت خيلی اسم اين شمشير رو شنيده بوديم ولی تا موقع اين داستان نديده بوديمش! يه شب سرد زمستانی که به بی غذايی هم خورده بوديم يه مسافری در حوال قبيله ما ديده شد! طبق معمول رفتيم که شکارش کنيم. همه دور تا دورش رو گرفتيم و داشتيم بهش حمله می کرديم که ناگهان شمشيرش را از کمر کشيد... البته ما جا نخورديم! بعضی ها از خودشون دفاع می کنن! البته برای گوشت بدنشون بده که استرس باعث می شه کمی گوشت سفت بشه!!! ولی درست در لحظه ای که قصد حمله داشتيم صدايی بلند شد!
- من شمشير سرنوشت هستم... مواظب خودتان باشيد...
همگی اسم شمشير سرنوشت را شنيده بوديم... کلی ترسيديم... همه می دونستيم که اين شمشير قدرت بسيار خاصی داره... اون يارو هم که شمشير را در دست داشت با شنيدن اين صدا کلی روحيه گرفت و با چشمان خشمگين و شمشيرش همه ما را تحديد می کرد... رئيسمون که می ديد اوضاع خيلی خرابه ناگهان شمشيرش را پايين آورد و زانو زد و گفت:
- ای شمشير ما به تو و اين مسافر غريب امان می دهيم... فقط جان ما را به ما ببخش...
ولی ناگهان دوباره شمشير به صدا در آمد که:
- من شمشير سرنوشت هستم... ولی اين مرد که هم اکنون ارباب من است اصلا شمشير باز خوبی نيست!
اولش همه متعجب به هم ديگه نگاه می کرديم و اون يارو هم هی يه چيزای نا مفهومی به شمشير می گفت... بعدش هم رئيسمون بلند شد و گفت:
- ای شمشير پس نيروهای جادويی تو چی؟
يارو هم به يهو به حرف اومد و گفت:
- آره... آره شمشير... با آتش جهنم همشوونو بسوزون...
ولی در عوض شمشير گفت:
- اين حرفا نيست... قدرت من تنها در اين است که از يک لبه بکشم و از لبه ديگر بدون کشتن ببرم...

خلاصه بگم که اون شب شام خوبی خورديم... شمشير هم شده وسيله سرگرمی بچه ها که گهگاهی حيواناتی رو که زنده شکار می کنيم با اون دو قسمت می کنن و بين ودشون تقسيم می کنن. حتی يکی هست که يه نصفه بالاتنه آدميزاد زنده تو خونه نگهداشته و کلی با حرفاش سرگرم ميشه! من خودم منتظرم که يه داستانگو گير بيارم چون از اينکه شبها يکی برام داستان بگه و من بخوابم خيلی خوشم مياد...

تا بعد

Labels:

posted by Alireza @ 20:16   0 comments

Gossips from Orcs!
خاطرات...!!!
هميشه وقتی ميريم شکار ياد يکی از دوستام می افتم... به طرز عجيبی تو شکار مهارت داشت... هميشه با خودش يه خرگوش خام می آورد و وقتی به جايی می رسيديم که قرار بود تله بذاريم خرگوش رو تو جهت باد کباب می کرد... اين سيستمش ردخور نداشت... هميشه يه دسته ماجراجوی تازه کار رو به طرف خودش می کشيد... بعدش هم که با ذوق و شوق می ديدند که خرگوش صاحب نداره می ريختن سرش و شروع به خوردن می کردن... وقتی به دوستم می گفتم که چرا يه خرگوش حروم می کنی که آدم بگيريم هميشه در جواب می گفت...
- چرا ميگي حروم؟ حروم نمی کنم... نه تنها آدما سريعتر در دسترس قرار ميگيرن... بلکه وقتی شکارشون می کنيم هم آدمه رو ميخوريم و هم خرگوشه رو... مگه نيست که آدما خرگوشه رو می خورن؟؟

نه! خداييش کارش درسته! يه همچين کسی کم گير مياد... بايد واقعا به چنين کسی آفرين گفت... کيه که بتونه به اين قشنگی ثابت کنه هيچ چيز توی دنيا حروم نميشه؟ مخصوصا چيزای خوراکی!!

تا بعد...

Labels:

posted by Alireza @ 20:08   0 comments

Thursday, June 26, 2008
Scenario - Campagne
صدهزار و يک پيام آور
در ميان کوه های آتشفشاني زاندوراز ميز گرد بزرگي ظاهر شده و از هر طرف مردان و زناني به سوی آن قدم بر مي دارند... شخصي در ميان اين حلقه بزرگ ايستاده و همه را به نشستن دعوت مي کند... به زودی صدهزار نفر گرد ميز نشته اند و آن مرد در ميان آنان با زباني به قدمت دنيا شروع به صحبت مي کند...
posted by Alireza @ 08:53   1 comments

Wednesday, May 21, 2008
Quote of the Day
- Village people: "A witch! Burn her!"
- PC: "I'm not a witch, I'm a cleric, blessed by the gods!"
- Village people: "Burn the blasphemous witch!"

Never trust a smiling dragon picking its teeth with a two-handed sword.

Labels:

posted by Alireza @ 09:52   0 comments

Monday, May 19, 2008
Chaos & Law
قانون و حرج و مرج (بي قانوني)

خيلي وقتها chaos به معني نبود نظم (law) معني ميشه. ولي اينکه واقعا جرج و مرج چي هست و آيا واقعا وجود داره بحثي است که جاي صحبت بسيار دارد. برای بازيکنهای Roleplaying اين chaos نقش دشمن ديرينه را دارد و به معني نابود کننده است، برای دانشمندان حرکتهای نامشخص است و برای فيلسوفان، زندگي! ولي شما chaos را چطور تعريف مي کنيد؟

در اسطوره های کهن، chaos توده ناهموار ذراتي بودند که به آفرينش دنيا انجاميد. اگر فرض را بر اين قرار دهيم که chaos ماده خام و بي شکل است، پس، قانون (Law) در مخالف اوست. قانون ثابت است و بدون تغيير. در برخورد chaos و law، اين قانون است که به حرج و مرج شکل مي دهد و آن را تثبيت مي کند. از اين رو chaos را زاينده (زندگي) مي دانند – chaos با ايجاد تغييرات، و با شکستن محدوديت ها باعث ايجاد و آفرينش تازه ها مي شود – و از طرف ديگر قانون، با در نظر گرفتن تغييرات، سعي در ايجاد ثبات دارد و در هر شرايطي مايل به حفظ آن است، و از اين رو Law را با مرگ مقايسه مي کنند.

در بازی، در هر نوع زماني که باشد، برای بازيکن و مخصوصا برای Game Master، بسيار مهم است که بداند با چه چيزی روبرو هستند. آيا واقعا chaos بد است؟ آيا واقعا خدايان قانون و يا قوانين حکومتي بايد پيروز باشند؟ پارازيتي که در بدن حيوان ديگری زندگي مي کند و سپس او را مي کشد، اگر همه نسل آن حيوان را از بين ببرد خود نيز ازبين خواهد رفت! پس در تمام بي نظمي chaos نياز به نظم دارد. از طرف ديگر اگر قانون مطلق حاکم باشد، هيچ تغييری قابل قبول نيست و همه چيز در مرحله ساکن قرار گرفته که اين سکون به مرگ مي انجامد.

چه قانون و چه بي نظمي به وجود يکديگر نياز دارند. آيا يک paladin حاضر خواهد بود از قبيله orcها برای نجات دوستانش که اسير جادوگری هستند کمک بخواهد؟ آيا orcها در صورت اين درخواست، بنا به شرايط محيطي شان، برای نابود کردن آن جادوگر بدجنس که آنها را نيز آزار مي دهد به کمک paladin خواهند رفت يا حس نابود کننده شان ترجيح مي دهد که زجر بکشند ولي به paladin کمک نکنند؟ آيا هنگامي که خداي قانون ماموريتي به ماجراجويان مي دهد هدفش حفظ تعادل است و يا قالب نمودن قانون؟

قانون (law) و حرج و مرج (chaos) بايد در کنار هم و در صورت تعادل وجود داشته باشند. برای هريک وجود ديگری الزاميست و نبود آن باعث نابودیشان مي گردد.

Labels:

posted by Alireza @ 10:20   0 comments

Thursday, May 8, 2008
Scenario
ايده سناريو کوتاه:

فصل گرگها: برای شخصيتهای تازه کار (1 تا 3)
زمستان بسيار سرد در منطقه ای دور افتاده. دهکده ای که مدتي است مورد حمله گرگها قرار ميگيرد. از قرار معلوم اين منطقه تا مدتي پيش حتي گرگ هم نداشته (يا خيلي کم و بي درد سر). ولي مدتي است که گرگها بي رحمانه حمله مي کنند و حتي شکارچيان با اينکه بسياری از آنها را کشته اند باز هم تعدادشان کم نمي شود. بعضي ها مي گويند که ديده اند بعضي از گرگها حتي با زخمهای باز از ضربات شمشير باز هم به حمله خود ادامه مي دهند. چند روزی است دو شکارچي دهکده نيز ناپديد شده اند...

معبد در مرداب: برای شخصيتهای محدوده 3 تا 5
معبدی قديمي که در زمانهای گذشته خدای طبيعت در آن پرستش مي شده دوباره به راه افتاده. دهکده های اطراف مورد بازديد کشيشي قرار گرفته اند که خود را اسقف اين معبد معرفي نموده و خبر خشم اين خدا را در بي اعتنايي مردمان به طبيعت نويد داده. معجزه ها و قدرت اين اسقف همه مردمان را ترسانده و از اين رو هر هفته يکي از دهکده ها مامور بردن هدايايي برای اين معبد است و هر ماه نيز يک دختر جوان به همراه هدايا برای قرباني به آنجا برده مي شود. پيرهای دهکده مي گويند که در مراسم گذشته اين خدا قرباني وجود نداشته! ولي خشم او از بي اعتنايي مريدانش مي تواند دليل قانع کننده ای باشد.

Labels:

posted by Alireza @ 09:43   0 comments

Sunday, May 4, 2008
Fast Action Rules 1.2.6 (Updated)

قوانيني رو که فقط احتياج به يک تاس معمولي (1D6) داشت رو به روز کردم و براش يک سری قوانين اضافي هم گذاشته ام. برای گرفتن فايل pdf روی لينک زير و يا در کنار صفحه در قسمت لينکها روی اسم Fast Action Rules کليک کنيد:
:Fast Action Rules: Download
Updates:
Skills in Fantasy and/or Martial Artist settings


لطفا در صورتي که تست کردين و در صورتي که هرنوع ايرادی داشت با من تماس بگيريد تا مشکل رو يا بشه با توضيح و يا با اصلاح قوانين حل کرد

Labels:

posted by Alireza @ 10:06   2 comments

Tuesday, April 29, 2008
Game Master Tip
خيلي وقت بود چيزی نذاشته بودم! تصميم بر اينه که يه خورده براتون خداوندی کنم! درسته! خداوندی!

در مورد هزار يک روش برای Game Master بودن يه مقدار صحبت دارم. اول از همه يادآوری مي کنم که قراره چند ساعتي رو دور هم بگذرونين و خوش باشين! پس لطفا جنگ و دعوا رو کنار بذارين. از طرف ديگه هم باز يادآوری مي کنم که خالق اين بازی، آقای Gary Gygax گفته که تاس ها فقط برای سر و صدا پشت اسکرين هستن! پس قوانين رو هم کنار ميذاريم. نه! فکر نکنيد قراره بدون قانون بازی کنيد، ولي قوانين اصل نيستن!

دور روز پيش يه سناريو راه انداختم... اصلا آمادگي نداشتم و به هيچ عنوان سناريو آماده نکرده بودم! تنها چيزی که جلوی رووم بود يه نقشه از يه دهکده کوچيک بود که کنار دهکده يه برج بود! به طور خودکار برج شد مکان جادوگر بدجنس و به خودم گفتم در برابر پا فشاری دو بازيکني که دارم يه سناريو ساده و جمع و جوور راه مي اندازم! سناريو که راه افتاد، اين دو بازيکن چنان وارد نقش خودشون شدن که از طرفي جسارت و از طرف ديگه ترس روی چهره هاشون ظاهر بود... خلاصه اينکه کلا چهار بار تاس ريختن! سناريو به خودی خود چنان قوی و محکم شد که قرار شد که دنباله آن نوشته بشه و اصلا بهتون بگم که در حد يک compagne بلند مدت جا دارد!!! باور کنيد تمام شب داشتيم در مورد سناريو حرف مي زديم و در مورد اتفاقات!!! من خودم باورم نميشد که اينقدر از سناريو خوششان آمده باشد! اينقدر گفتن، که مجبور شدم اعتراف کنم که اصلا سناريو آماده نداشتم!!! و به هزار قول و جوون من و جوون تو ازم دنباله سناريو خواستن!
همه اين حرفها برای اينه که بدونين که قوانين و سناريو اصلا مهم نيستن! اصلا نقش خدا بودن Game Master خيلي سريع در برابر نقشها محو ميشه و در اين موقعيتهاست که تازه GM از کاری که داره انجام ميده لذت ميبره! من خودم تمامي سناريوهايي که به ياد دارم و در خاطرم موونده اوونايي بوده که توش رل بازی کردن و باور کنيد که اين چند وقته اين همه سناريو راه انداختم حتي يادم نيست کجای سناريو ايست خورده و اگر قرار باشه دنبال سناريو رو بگيرم اصلا يادم نمياد چيکار بايد بکنم! سناريو رو بازيکنان سناريو مي کنن و لذت GM موقعيه که هزار نقش بازی ميکنه و نه تنبيه و مجازات!

Labels:

posted by Alireza @ 10:15   0 comments

Saturday, March 1, 2008
Solo Dungeon

يه سايت باحال با يه بازی باحال برای اوقات تنهايي پيدا کردم! خداييش حال ميده! حسابي تنهايي سر آدم رو گرم مي کنه... حداقل اينه که مفته و امتحانش ضرر نداره!!!

برين دعام کنيد!!!

Labels:

posted by Alireza @ 15:50   0 comments

High Level Scenario

آه که چه حالي ميده... آدم قدرتمند باشه و کلي هم لوازم جادويي توی جيبش داشته باشه و کلي هم افتخار کنه که بيست level چاق کرده! تازه حساب اين هم بکنه که همه دنيا مي شناسنش و همه به عنوان قهرمانان بزرگ با اونها برخورد مي کنن و در آخر هم توی ماجرا هيچ نقشي بجزء قهرمانان دو استقامت که از اين ور سرزمين به اونور سرزمين ميرن نداشته باشن!!!
اي بابا... چرا اينقدر سخت ميگيرين؟ مي خواهين قهرمان باشين؟ مي خواهين کارهای بزرگ بکنين؟ اول از همه بگم که اصلا احتياج نيست که بيست level چاق کرده باشين! به خدا توی levelهای پايين هم خيلي ميشه قهرمانانه بازی کرد و خيلي بهتر! تمام اينها بسته به اين داره که Game Master داستان رو چطور آماده کرده باشه... البته... بايد اعتراف کرد که يک تنه به جنگ يک ارتش Orc رفتن لذتي داره که هيچ چيز باهاش قابل مقايسه نيست! پس لطفا در صورتيکه مط خواهيد سناريو level بالا بازی کنيد نکات زير را در نظر داشته باشيد:
اول از همه خواهشمندم سناريو را يک طرفه نکنيد... درسته که همه بازيکنها برای خودشون خدايي هستند، اين دليل نميشه که همه دشمن ها هم خدا باشند و يک دم بازيکنها رو مثل تفاله پرت کنن اينور و اوونور!!!
دوما بازيکن ها هم بايد در نظر داشته باشن که ديگه فقط با چهار تا دسته Orc خنگ در گير نيستن! جلوی اوونا يکي دوتا آدم کله گنده هست که اينقدر مغزشون کار کرده که تونستن صدهزار راس orc دور خودشون جمع کنن و کل ژنرالهای ارتشها و شهرها رو شکست بدن!
سوم اينکه برای اين نوع سناريوها که واقعا از لحاظ Game Master بودن بسيار سخته، بايد تعادل بين بازيکن و سناريو وجود داشته باشه. بازيکن نبايد تنها شاهد گذر داستان باشه و حتي اگر کاملا الکي و بيهوده هم باشه بايد در قسمتهايي از داستان بتونه از کليه امکاناتي که داره استفاده کنه (مثلا بره و هزارتا orc بکشه و بياد و يه آبجو هم روش!!!) از طرف دطگه Game Master بايد کليه سيستمهای دفاعي خودش رو بر اساس تواناييهای بازکنانش بچينه! آره... نامرديه! Game Master بايد بدونه هر بازيکن چه تواناييهايي داره و حتي اگر لازمه که کلاسي رو بازي نده، با نهايت پر رويي بازي نده!!! در عوض... Game Master نبايد تقلب کنه! يعني چي؟ يعني اينکه با علم به توانايي های بازيکنان دفاع خودش رو آماده کنه ولي در صورتيکه بازيکنها تونستن راه ديگه ای پيدا کنن به زور نخواد جلوی کارهای اوونا رو بگيره! (بله! بازيکن تعدادش زياده و بايد بتونن دسته جمعي فکر کنن و اين وسط دفاع Game Master کاملا بر روی توانايي های اوونا چيده شده، پس فکر کنن و با فکر پيروز بشن!)
خلاصه اينکه خوش بگذرونين و بعد از اينکه اين سناريو level بالا رو بازي کردين خوب فکر کنيد ببينيد آيا واقعا نمي شد همين سناريو رو با level کمتر هم بازي کرد؟ اينطوری برای ساختن و پيدا کردن سناريو های level بالا و يا حتي level پايين فکرتون تبديلات رو راحت تر انجام ميده!

Labels:

posted by Alireza @ 14:31   0 comments

Thursday, December 6, 2007
Playing Druid Class

امروز يه توصيه کوچيک مي خوام بکنم! بيشتر در مورد کلاس Druid که برای خيلي از بازيکن ها وسوسه انگيزه! آره... وسوسه انگيزه چون خيلي زود به خيلي از تواناييها مي رسه!
اول از همه يادآور ميشم که Game Master کاملا حق داره که هر کلاسي رو که نمي خواد اجازه نده توی سناريو بازی کنه!!! بله! ميشه! قانون هم نمي خواد! در ضمن کلاس Druid برای بازیکن نبايد فقط يه راه سريع به اهداف قدرت رسيدن باشه! به طور کلي... وقتي تصميم ميگيريد يه کلاس رو بازی کنيد بر حسب توانايي کلاس بر نداريد... مي خواهيد بازي کنيد يا خداوندي؟ اگر قراره خداوندی کنيد بهتره ياد بگيريد (گفتم ياد بگيريد!!! الکي نميشه!!!) و Game Master بشين!
کلا در نظر داشته باشين که Druid باز هم يه کشيش هستش! آره! بابا آدم متواضع، آرام، با اخلاق و شخصيت مهم منطقه ای که تصميم گرفته دنيا را از شر موجودات پليد نجات بده! برای خيلي از بازيکن ها اين کلاس فقط يه راه قدرت يافتن شده! نه! اين کلاس اگر هم جنگجو باشه بايد بيشتر به يه paladin شبيه باشه! (نق و نوق نکنيد! مي دونم که همين paladin خودش دردسر زا هستش!!!) اين رو هم در نظر داشته باشين که Druid به خدای خودش وابسته هستش! کافيه که خدايان رو توی بازی کاملا تعريف کنيد! ده هزارتا خدای طبيعت نداريم! خيلي باشن دوتا اوونم يکي خوب و يکي بد! (که بد هم تازه بايد خيلي هوشمندانه ساخته بشه که با طبيعت جور در بياد!!!!) قوانيني خداها رو تعريف کنيد... بعدش ديگه با بازيکنه که آيا قبول داره همچين خدايي رو بپرسته؟ نه؟ نمي خواد بپرسته؟ خداي ديگه اي مي خواد؟ خوب... باشه... ولي خدای طبيعت نيست... پس اين کلاس هم نمي تونه بازي کنه!!! يادتون هم باشه که تا اينکه واقعا قهرمان سرزميني نباشين هيچ خدايي مستقيما شما رو تحويل نمي گيره!!! اينو واسه اين ميگم که يهو فکر نکنيد که حالا که چهارتا ماموريت انجام دادين خداتون مياد براتون يه اژدها مي کشه! حرف اصلي اينه که بازی يک Druid بايد واقعا نقش افريني باشه و نه قدرت نمايي!

اين بازی... Roleplaying Games... يه نعمتيه که همه جا نيست... سعي کنيد باهاش لذت ببرين... سعي کنيد طوری باشه که وقتي حرف از گذشته بازي هاتون مط خواهيد بزنيد هميشه براتون بهترين تجربيات و خوشي هاتون باشه!

Labels:

posted by Alireza @ 11:20   2 comments

Tuesday, November 20, 2007
Logo!
از اين پس هر بخش با لوگوی خودش مشخص ميشه:

->:backgrounds - ->:faqs - ->:classes - ->:quotes - ->:tips

Labels:

posted by Alireza @ 15:06   0 comments

Sunday, November 18, 2007
Player Conflict

در جواب سئوالاتي که در comment تاريخ Monday, November 12, 2007 آمده:
مشکل اول اينکه همه بازيکن ها با هم ديگه حرف مي زنن و مخ Game Master سووت ميکشه! راستش بگم که اين مشکل رو همه دارن! برای حل کردنش هم يک راه حل بيشتر وجود نداره اوونم اينه که با سياست تمام همه رو خفه کنيد!!!

مثال اول: اگر بحث و دعوا بين خود بازيکنها باشه
هيچ ناراحت نباشين... فرض کنيد که توی يه tavern همه نشسته اند و دارن سر موضوع چه کنند بحث مي کنن و داد و بيداد مي کنن! خب کاری نداره... ناگهان tavern آتيش ميگيره!!!! از بس که داشتن با خودشون درگير بودن نفهميدن که همه فرار کردن و فقط آنها اوونجا موندن و در ميان آتش محاصره شدن!!! يا توی راه... وسط جنگل... ناگهان ده تا orcs از بالای درختها و يا لای بوته ها شروع مي کنن اوونا رو با تير زدن!!! بعدش که درگيری تموم شد لطفا ياد آوری کنيد که داد و بيداد کردن فايده نداره و آروم حرف بزننين!!! همه انسانها (Elf و يا Dwarf) ی متشخص هستيند!!!

مثال دوم: همه دارن هم زمان با Game Master بحث مي کنن!
برای اين مشکل دو راه حل هست که هر دو باهم قابل استفاده است. راه حل اول اينه که بذارين به ترتيب از راست به چپ يا از چپ به راست حرفهاشون رو بزنن. و يا اينکه يه نفر جاي همه صحبت کنه! اگرهم با هم مشکلي دارن اول با خحودشون کنار بيان و بعد اوون يه نفر حرفها و سئوالها رو بپرسه. اگر هم خيلي شلوغ مي کنن و بلد نيستن مثل انسانهای (Elf و يا Dwarf) متشخص بشينن و بازی کنن هميشه رعد و برق الهي در دسترس Game Master مي باشد و اگر رعد و برق هم جواب نداد خوب ديگه بازيکنها رو عوض کنيد... اين جور مشکلات رو بايد با صحبت حل کرد و قانون ندارد!!! (ارائه بليط نشانه شخصيت شماست!)

مشکل دوم اينکه يه بازيکن با charismaی بالا به يه بازيکن ديگه که charismaی پايينتری داره گير بده و دستور بده و اينکه اوون بازيکن "مجبور باشه" انجام بده:
آقا نداريم!!!! اگر توی يک clan هستن و اوون يکي درجه بالاتری داره شايد بشه که بگيم از clan اخراجش کنن ولي عملا "به هيچ عنوان بازيکني با استفاده از charismaی بالای خودش نمي تونه بازيکن ديگه ای رو مجبور به کاری بکنه!" بازيکن اگر خيلي هنرمنده و بازيکنه... بايد بتونه خيلي راحت و با صحبت بازيکنهای اطرافش رو قانع کنه که اوون کاری رو که "لازمه" انجام بدن! سعي کنيد به صورتي رفتار کنيد که بين بازيکنها مشکل پيش نياد و در ضمن دوتا Druid در يک گروه اصولا کار درستي نيست! همينطوريش Druidها کم هستن، حالا دوتاشون هم توی يه گروه باشن که ديگه هيچي!!! ولي به طور کلي بازيکنها بايد با هم باشن و در صورت ايجاد مشکل بايد با صحبت کردن با هم کنار بيان.

واقعا بايد در نظر داشته باشين که اينجور مشکلات فقط با صحبت حل ميشه و قانوني نداره! هميشه در نظر داشته باشين که قرار چند ساعتي رو کنار هم خوش بگذرونين و اگر قرار باشه با سر درد و جنگ و دعوا باشه، بهتره برين بشين پشت کامپيوتر تون و World of Warcraft بازي کنين!!! تازه اوونم نه! چون بازم بايد با چند نفر همراه بشين که بازم باعث مشکلات ميشه! بهتره برين Doom يا Half Life يا يه بازی اکشن تو اين مايه ها بازی کنين!


ناگهان يک فرياد به همراه صدای خرد شدن شديدی مي شنويد!
درخت بزرگي راه شما رو سد کرده... چيکار مي کنيد؟!

Labels:

posted by Alireza @ 10:05   2 comments

Monday, November 12, 2007
Quote of the Day
Never trust a smiling dragon picking its teeth with a two-handed sword.
Beware of magicians, they manifest anger in strange ways.

Labels:

posted by Alireza @ 11:51   0 comments

Previous Post
Archives
Links
Counter

Subscribe to
Posts [Atom]